درباره فرسودگی شغلی همه چیز را بدانید.

فرسودگی شغلی

در دهة اخير فشارهاي رواني و آثار آن در سازمانها، مورد توجه بسياري از پژوهشگران قرار گرفته است. فشار هاي رواني مفيد و خوش خيم براي تحرك و تلاش انسان ضروري است، اما فشا رهاي رواني مضر بازدة نيروي انساني سازمان را تقليل مي دهد و پايه هاي سازمان را متزلزل مي سازد (گودرزی و کشتی دار، 1381). انسان امروزي فشار هاي مختلفي را از ابعاد مختلف متحمل مي شود. يكي از مهمترين منابع اين فشار، شغل افراد است. يكي از عمده ترين مسائل شغلي كه معمولاً به شكل واكنش در برابر تنيدگيهاي شغلي و سازماني در ميان كاركنان سازمانهاي مختلف ديده مي شود، پديدة «فرسودگي شغلي» است (وردی نژاد و حسن زاده، 1385). در سه دهة گذشته اگرچه محققان در زمينة فرسودگي شغلي پژوهشهايي انجام داده اند، هنوز بحث هايي وجود دارد كه فرسودگي دقيقاً شامل چه مواردي است؟ براي مثال برخي ها به اشتباه فرسودگي را فشار يا افسردگي مي دانند؛

فرسودگي شغلي در حقيقت الگوهاي شخصي از پاسخ به عوامل فشارزاي كاري است. همچنين فرسودگي شغلي با افسردگي متفاوت است، زيرا فرسودگي مخصوص محتواي كار است، اما افسردگي در ميان همة منظر هاي زندگي شخصي قرار دارد (سویدر و زیمرمن[1]، 2010). براي اولين بار هربرت فرودنبرگ[2] به اين پديده اشاره كرد و آن را واكنشي در برابر تنيدگي شغلي بيش از حد دانست. مسلچ و جكسون[3] فرسودگي شغلي را نشانگاني روان شناختي مي دانند كه تركيبي از فرسودگي عاطفي[4]، مسخ شخصيت[5] و نقصان موفقيت فردي[6] است (عظیم[7]،2010).


فرسودگي شغلي چیست؟

استفاده ي فني و تخصصي از واژه ي فرسودگي شغلي در اصل به فريدنبرگر[8] ، به سال ۱۹۷۵ بر مي گردد و پانيس[9] نيز همپاي او در کاليفرنياي آمريکا، در رشد توجه روانشناسان نسبت به ابعاد گوناگون اين مفهوم، نقش داشته است (ساعتچي، ۱۳۸۲).

از لحاظ لغوي فرسودگي شغلي را مي توان تحليل قواي رواني که گاهي با افسردگي همراه است و از تلاش براي کمک به بيماران رواني يا افراد تحت فشار رواني ناشي مي گردد تعريف کرد (پورافکاري، ۱۳۸۰). فرسودگي شغلي نشانگان خستگي مفرط عاطفي[10]  بدنبال سالها درگيري و تعهد نسبت به “کار و  مردم”است (ساراسون، ۱۹۸۴ ). به عبارت ديگر فرسودگي شغلي خستگي فيزيکي، هيجاني و رواني بدنبال قرار گرفتن طولاني مدت در موقعيت کار سخت است (مايو کلينيک، ۲۰۰۶) اين نشانگان حالتي است که در آن قدرت و توانائي افراد کم و رغبت و تمايل آنها به انجام کار و فعاليت کاهش مي يابد (فولادبند، ۱۳۸۵).

فرسودگی شغلی عدم توانایی در انجام اثربخش وظیفه است که به دلیل استرس و تنش های گسترده و طولانی مدت شغلی به وجود می آید (احمدی و علی اکبری، 2011). پدیده فوق بیشتر در کارکنانی دیده می شود که کار آن ها مستلزم تماس نزدیک با افراد دیگر است (فن جیو[11]، 2006). این اختلال همچنین در میان انواع مشاغل مددکاری نظیر مشاوران، معلم ها، مددکاران اجتماعی، پزشكان، پلیس و مواردی از این قبیل مشاهده شده است (شپمن و استفان[12]، 2008).

فرسودگي شغلي نشانگان فروپاشي عاطفي بعد از سالها درگيري و اشتغال به کار است. اين نشانگان خصوصاً در بين افرادي که در شغل هاي خدمات انساني از قبيل آموزشي و پزشکي شاغل اند بيشتر شايع است. نشانه هاي فروپاشي شغلي با فقدان شور و اشتياق، احساس محروميت و شکست، غيبت از کار، بي علاقگي نسبت به قبول مسئوليت، افسردگي و علائم جسماني مشخص مي شود(ساراسون[13] ،1984).

بطور کلي فر سودگي شغلي را مي توان نوعي اختلال که به دليل قرار گرفتن طولاني مدت شخص در معرض فشار رواني در ارتباط با کار و مردم، در وي ايجاد مي شود دانست و با نشانگان فروپاشي هيجاني،جسم ي و ذهني همراه است .عزت نفس فرد مبتلا پائين است و احساس نا سودمندي را تجربه مي کند. افراد در معرض خطر کساني که فاقد تعادل بين کار و زندگي شخصي خود هستند و کساني که کارشان يکنواخت است و کساني که نسبت به کارشان راضي نبوده و آشکارا با مردم خصومت مي ورزند، کس اني که در گير تصميم گيري در باره ي زندگي و مرگ افراد هستند(مثل پزشکان)، مديران، گروه رهبران، کساني که تحت شرايط دشوار و سخت کار مي کنند، کساني که کارشان به توجه دقيق نياز دارد، کساني که کارشان تکراري است و کساني که سر و کارشان با مردم است بيشتر از همه در معرض فرسودگي شغلي قرار دارند(بورلي پاتر، ۱۹۹۸) بويژه اگر احساس کنند تلاشهايشان به اهداف مطلوبي منجر نمي شود(ساراسون، ۱۹۸۴). کسي از فرسودگي شغلي ايمن نيست .افراد در هر حرفه اي و در هر سطحي مي توانند. در معرض فرسودگي شغلي قرار گيرند(بورلي پاتر، ۱۹۹۸).

هر وقت فعاليت در حد توانائي افراد باشد و کار در شرايط مناسب انجام شود، خستگي بوجود آمده طبيعي است و معمولاً با خواب و استراحت بر طرف مي شود .در واقع خستگي عادي فيزيولوژيک قابل جبران است اما همين خستگي ساده ممکن است در اثرکارهاي يکنواخت و طولاني و ا نجام کار در شرايط نا مساعد به تدريج به صورت مزمن در آيد و پس از مدتي عوارض و ناراحتي هائي مانند، کوفتگي، خواب، تب، اختلالات جسمي و روحي در فرد ايجاد کند که اگر در اين مرحله درمان نشود به صورت خستگي هاي مزمن، خستگي عمومي و خستگي عصبي و در نهايت خستگي مفرط در مي آيد و تمام اعمال جسمي و ذهني فرد را مختل مي کند (فولاد بند، ۱۳۸۵).


ابعاد فرسودگی شغلی

1) خستگی عاطفی[14]

این بعد جنبه مهمی از سندروم فرسودگی شغلی محسوب می شود و به از بین رفتن منابع هیجانی یا تخلیه توان روحی اطلاق می شود. خستگی عاطفی زمانی رخ می دهد که کارکنان، به طور مداوم و هر روز با افراد مضطرب و نگران سروکار دارند. چنین موقعیت های بحرانی آن هم به طور دائم، باعث بی بنیه شدن و در نتیجه خستگی عاطفی می گردد.

2) مسخ شخصیت[15]

مسخ شخصیت، تمایلات بدبینانه و پاسخ منفی به اشخاصی است که معمولاً دریافت کنندگان خدمت از سوی فرد محسوب می شوند. کارکنانی که دچار مسخ شخصیت گردیده اند، افراد مراجع را به صورت یک شی پنداشته و با سنگدلی و بی رحمی با آنها رفتار می کنند. مسخ شخصیت با احساس بدبینی که کارکنان نسیت به مراجعین دارند شناخته می شود (مسلچ، 2001).

3)کاهش احساس موفقیت فردی [16]

کاهش موفقیت فردی به کم شدن احساس شایستگی در انجام وظیفه شخصی و ارزیابی منفی از خود در رابطه با انجام کار تلقی می شود. افرادی که دچار کاهش موفقیت فردی می شوند با نوعی خودارزیابی منفی سروکار دارند (فن جوی، 2006). بدین معنی که از تلاش های حرفه ای خود برداشت های منفی داشته و احساس می کنند که در شغل خودشان پیشرفتی نداشته و در کار و تلاش و حرفه خویش نتایج مثبت به همراه ندارند (سلیمی و آزاده، 1393).


 مراحل ايجاد فرسودگي شغلي به شرح زير است:

1- مرحله ماه عسل: زماني است كه فرد در جايي استخدام مي شود و با شور و شعف خاصي كار خود را شروع مي كند. ممكن است زودتر از وقت معمول سركار حاضر شود و ديرتر هم محيط كار را ترك كند. شروع به كار، ذخاير و انرژي وي را خارج مي كند. اگر تقويت، تحسين، تشويق و رضايت به دنبال كار نباشد، كاهش انرژي آغاز مي شود و فرد بدون آنكه خودش متوجه باشد، به تدريج از انرژي جسمي و رواني تهي مي شود.

2- كمبود كار مايه : مرحله اي است كه فرد احساس كم آوردن انرژي مي كند و نارضايتي شغلي و خستگي شروع مي شود و فرد سعي مي كند از طريق پناه بردن به مصرف سيگار ، مواد مخدر ، مشروب ، انجام دادن خريدهاي تفنني، خوابيدن زياد و … به نوعي خود را فريب دهد.

3- آغار نشانه هاي مزمن فرسودگي: در اين مرحله احساس خستگي مزمن ، سردرهاي دوره اي، ترش كردن معده، خشم و افسردگي شديد، شدت پيدا مي كند.

4- بحران : در اين مرحله بدبيني عميق ، شك به توانايي هاي شخصي ، حساس بودن به بيماري هاي جسمي ناشي از درماندگي و نااميدي و بروز ذهنيت فرار و پاسخ گريز از مشكلات پديد مي آيد.

5- مرحله به بن بست رسيدن: يعني فرد، مستعد خطر از دست دادن شغل مي شود. با مراجع، همكاران و مدير در محل كار درگير مي شود. در خانه نيز با همسر و فرزندان خود برخوردهاي مكرري نشان مي دهد (بردبار، 1387 ، رسول نژاد، 1388 ، صادقي، 1389، نقل از ملکی آوارسین، خدیوی و خانکشی زاده، 1391).


علائم و نشانه هاي فرسودگي شغلي

تحقيقات نشان داده است افرادي كه از فرسودگي در شغل خود رنج مي برند، بهره وري و كارايي شان كاهش مي يابد و مشاركت كمتري از خود نشان مي دهند كه به طور مستقيم بر سازمان نيز تأثير مي گذارد (بختیاری، گودرزی، حمیدی و قربانی، 1388). به نظر هاكان كوك[17] (2009) علائم فرسودگي ممكن است به مشكلات شخصي و سازماني منتهي شود (هاکان و آرسلن[18]، 2009). براساس اطلاعات موجود در اتحادية اروپايي همه ساله 20 ميليون يورو به مخارج ناشي از تنيدگي و فرسودگي اختصاص داده مي شود (وردی نژاد و حسن زاده، 1385). موضوع فرسودگي شغلي در حال حاضر مشكلي شايع در مشاغل خدماتي است، به طوري كه طبق آمار موجود از هر هفت نفر شاغل در پايان روز، يك نفر دچار فرسودگي شغلي مي شود(هاکان و آرسلن، 2009).

در دوره هائي از زندگي احساس نا اميدي، عصبانيت، افسردگي، نارضايتي و اضطراب عادي به نظر مي رسد. اما، افراد در حالت فر سودگي شغلي اين هيجانات منفي را بيشتر از حد معمول تجربه مي کنند .در بدترين حالت افراد از نوعي خستگي يا نقصان عاطفي، شکايت دارند(بورلي پاتر، ۱۹۹۸).

فرسودگي شغلي با کاهش در شور و شوق و درخشندگي شغلي مشخص مي گردد(فولادبند، ۱۳۸۵). بدنبال فرسودگي شغلي عوارضي بروز پيدا مي کند که  اولين عوارض آن فرسودگي جسمي است(ساعتچي، ۱۳۷۶).

در کل مي توان علائم و نشانه هاي فرسودگي شغلي را چنين بر شمرد:

۱- بي تفاوتي نسبت به کار.

۲- احساس کسالت و سستي و عدم تمايل به ادامه ي کار.

۳- کاهش ظرفيت و قابليت انجام کار.

۴- اختلال در کار طبيعي دستگاه هاي بدن مانند جريان خون، تنفس، سيستم عصبي و غيره.

۵- کاهش کمي و کيفي کار به علت کاهش قدرت و دقت.

۶-  افزايش ساعات غيبت از کار .

۷- افزايش حوادث ناشي از کار.

۸- تشديد و ازدياد اختلاف ها و بر خورد ها در محيط کار و زندگي(تنش و پرخاشگري در محيط کار و خانواده).

۹- بروز عوارض عصبي و رواني و کاهش توانائي انجام کارهاي روزمره ي زندگي در خارج از محيط کار.

۱۰ -اختلال در روابط اجتماعي، عدم توجه به وظايف اجتماعي و تمايل به معاشرت با ديگران.

۱۱ -پيري زودرس و کوتاهي عمر و مبتلا شدن به برخي بيماري ها.

۱۲ -مشکلات بين فردي و کناره گيري.

۱۳ -کاهش نيروي ذخيره شده در بدن.

علاوه بر موارد فوق احساس ذهني فروپاشي عاطفي و محروميت و شکست، اغلب علائم جسمي از قبيل آشفتگي خواب، دردهاي مزمن پشت، تغييرات فيزيولوژيکي (مثل اختلال در فشار خون)، سردرد و کاهش مقاومت در برابر عفونت نيز شايع هستند(ساراسون، ۱۹۸۴،ساعتچي، ۱۳۸۰). اين علائم فيزيکي با کاهش عملکرد، کناره گيري، مشکلات بين فردي، سوء استفاده از مواد، غيبت از کار و بيماري همراه هستند (بورلي پاتر، ۱۹۹۸ ).


نظريات و رويكرد هاي فرسودگي شغلي

مفهوم فرسودگي شغلي از حدود سه دهة پيش تا كنون اشاعه يافته و نظريات و رويكرد هاي مختلفي در مورد آن ارائه شده است. كپنر[5] (1993) در مدل خود بيان مي كند كه بين دو متغير فشار ها و آشفتگي رواني رابطة مثبت وجود دارد. در مدل چرنيس[6](1980) بين دو متغير فشار رواني و آشفتگي رواني و متغير درجات و تعداد سازوكار هاي مقابلة دفاعي و همچنين بين ميزان آشفتگي رواني و احساس شكست رابطه وجود دارد. در مدل درماندگي آموخته شده (سليگمن[7] ، 1975) و نشانگان تطابق عمومي (هانس سليه[8]، 1976) بين سنخ شخصيت  A( فرد داراي فشار زماني است و نياز مفرط به كنترل دارد) و كنترل و عوامل فشارزاي ادراكي به وسيلة افراد نوعي رابطة مثبت و بين سنخ شخصيت  Aحمايت اجتماعي رابطة منفي وجود دارد. نتايج مقايسة اين مدلها آن است كه حمايت اجتماعي (به عنوان يك ميانجي و واسطه) موجب مي شود فشار هاي رواني، كمتر به فرسودگي شغلي منجر شوند.

در رويكرد روان شناختي اجتماعي، مسلچ و جكسون[9] (1981) سعي مي كنند شرايطي را كه به فرسودگي شغلي منجر مي شوند، روشن كنند. در رويكرد باليني فرودنبرگر[10] (1979) فرسودگي شغلي را نوعي حالت خستگي و فرسودگي مي داند كه از كار سخت و بدون انگيزه ناشي مي شود (ساعتچی، 1389).

تاکنون در رابطه با فرسودگي شغلي، رويکردهاي گوناگوني ارائه شده است که مهمترين آن عبارتند از: رويکرد باليني[11]، رويکرد روان شناختي -اجتماعي[12] ، رويکرد تعاملي چرنيس[13] و مدل کاپنر[14] (ساعتچي، ۱۳۸۲). در رويکرد باليني نشانگان فرسودگي شغلي به صورت علائم مختلف ظاهر مي شود .اين علائم و شدت آنها از يک فرد به فرد ديگر تفاوت دارد، اين عوارض يکسال پس از شروع به کار در فرد ظاهر مي شود و کارکنان فداکار و متعهد به سازمان، افرادي که سازمان را جايگزين زندگي اجتماعي خود مي کنند، آناني که داراي شخصيت سلطه طلب هستند و بالاخره مديران، بيشتر گرفتار عارضه فرسودگي شغلي مي شوند. در رويکرد روان شناختي -اجتماعي فر سودگي شغلي يک ساختار چند بعدي است که از سه مؤلفه مرتبط با هم، يعني تحليل يا خستگي عاطفي، مسخ شخصيت، پائين بودن احساس موفقيت فردي، تشکيل شده است. در رويکرد تعاملي چرنيس منابع فر سودگي شغلي متعدد هستند .فشارزاها باعث مي شوند فرد دچار آشفتگي رواني شود و مقابله ي دفاعي از طريق مجموعه اي از تغييرات در نگرش و رفتار فرد مشخص مي شود. در مدل کاپنر نيز نسبت به اين اعتقاد تأکيد مي شود که: بين فشارزاها و آشفتگي رواني، ميزان آشفتگي رواني و درجات و تعداد مکانيسم هاي دفاعي[15] ، آشفتگي رواني و فشارزا هاي ادراکي، رابطه ي مثبت و A و احساس شکست و سنخ شخصيت نوع بين اين سنخ از شخصيت و حمايت اجتماعي رابطه ي منفي وجود دارد(همان).


رابطه ي فرسودگي شغلي و ويژگي هاي شخصيتي

در حالي که برخي محققان به دنبال بررسي رابطه ي نشانگان فر سودگ ي شغلي و فشار رواني هستند، برخي ديگر در پي يافتن ويژگي هاي شخصيتي با علائم مشخص اين نشانگان هستند.

مطالعات نشان مي دهد افرادي که از لحاظ عاطفي دچار فر سودگي شغلي مي شوند، اغلب کمال گرا و به طور افراطي در گير کار و شغلشان هستند و از طرفي اهداف غير واقعي را براي خود مجسم مي کنند. پژوهشگران اشاره دارند که بين الگوي رفتاري نوع A و علائم فر سودگي شغلي ارتباط معناداري وجود دارد. لازم به توضيح است که افراد داراي ويژگي هاي رفتاري نوع A در بسياري از مواقع به اين ترتيب عمل مي کنند:

  • وقتي محدوديت زماني وجود نداشته باشد بيشتر تلاش مي کنند.
  • امتيازات تحصيلي بيشتري به دست مي آورند.
  • اهداف تحصيلي بالاتري انتخاب مي کنند.
  • تا سرحد توان کار مي کنند.
  • کمتر اظهار خستگي مي کنند.
  • تکليف مدار [16] هستند.
  • به فوريت هاي زماني حساسيت دارند.
  • رقابت جو و اهل پيشرفت هستند.
  • تلاش مي کنند به طور همزمان چند کار انجام دهند و هميشه در انجام کارهاي مختلف شتاب زده عمل مي کنند.
  • رفتار هاي خشونت آميز و پرخاشجويانه دارند.
  • دائما در حال حرکت و تحرک هستند.

به هر حال پرداختن افراطي و شديد به فعاليتهاي مربوط به شغل و اهداف غير واقعي و دست نيافتني را در رابطه با کار خويش دنبال کردن به گفته بسياري از محققان اولين علائم و مراحل هشدار دهنده ي فرسودگي شغلي است (احمدی و خلیفه سلطاني، ۱۳۸۱).


[1].Azeem

[2].Herbert Freudenberger

[3].Maslach and Jackson

[4].emotional exhaustion

[5].depersonalization

[6].loss of a sense of personal accomplishment

[7].Swider & Zimmerman

[8] Freudenberger

[9] Pines

[10] Syndrome of Emotional Exhustion

[11].Fenchiu

[12].Schepman , Stephen

[13] Sarason

[14]Emotional Exhaustion

[15] Depersonalization

[16] Reduced Personal Accomplishment

[17] .Hakan Koc

[18] .Hakan koç, S., Arslan